اشعار مدح حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
***
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
آنچنان که جگر خویشتن از یادم رفت
من اویسم بگذارید که اطراق کنم
بوي شهر تو که آمد قَرَن از یادم رفت
جذبه ي عشق بر آن است مرا ذوب کند
صحبت نام تو شد نام من از یادم رفت
قصد"رب ارنی"گفتن من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد "لن"از یادم رفت
مرغ باغ ملکوتم به ...
اشعار طلیعه محرم
***
وقتش شده كه هستي خود را فدا كنيم
تا اينكه نذر روضة خون خدا كنيم
وقتش شده كه مثل حسينيه هاي اشك
دل را به رنگ پرچم ماه عزا كنيم
وقتش شده كه در دلمان با محرمت
آقا دوباره هيئت گريه بنا كنيم
چشمي بده كه هر شب روضه به پايتان
در آن هزار خيمة ماتم به پا كنيم
اشكي بده كه ديدة خود را برايتان
تا روز حشر چشمة آب بقا ...
اشعار طلیعه محرم
***
این روزها غم تو مرا میکشد حسین
شب های ماتم تو مرا میکشد حسین
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا میکشد حسین
از لحظهی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب ، محرّم تو مرا میکشد حسین
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا میکشد حسین
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غمهای اعظم تو مرا ...
اشعارمصیبات کوفه
اسارت آل الله علیهم السلام
***
در بین راه کربلا تا کوفه هر بار دیدم به دست ساربان انگشترت را در بین راه کربلا تا کوفه هر بار با کعب نی ها زجر میزد دخترت را یادم نخواهد رفت این بی حرمتی ها یادم نخواهد شد نگاه مضطرت را یادم نخواهد شد خرابه - شام ویران- یادم نخواهد رفت یاس پرپرت را
***مویم سپید و قامتم گشته کمانی سالار ...
اشعارگودال قتلگاه
شهادت امام حسین علیه السلام
***
دیدم به روی نیزه ها بال و پرت را دیدم به صحرا اربا اربا پیکرت را دیدم به سرعت آمدند و دوره کردند دیدم گرفتند اشقیا دور و برت را دیدم نشسته شمر روی سینه ی تو دیدم تمام لحظه های آخرت را بالا سرت بودم - گریبان می دریدم وقتی که با پا بر زمین میزد سرت را آقای من هرکار می کردم نمی شد بیرون ...
اشعار شهادت امام حسین علیه السلام
***
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است دل های عرشیان همه در تاب و در تب است اصلا بیا بمان که فقط روشنی دهی خورشید من بدون تو هرروز من شب است وقتی ز روی زین به زمین خوردی ای حسین گفتم زمان خانه خرابی زینب است یا ایهالشهید، ذبیح من القفا رگ های گردنت چقدر نامرتب است مانده ست یادگار، به تشییع جنازه ات بر ...
اشعار شهادت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
***
قد کشید و بلند بالا شد
تا فلک پر زد و مسیحا شد
به همین قدر اکتفا فرمود
بند کفش اش نبست و موسی شد
آب و آیینه را خبر بکنید
رخ داماد عشق زیبا شد
دست و پا زد که یعنی این جایم
علت این بود زود پیدا شد
طفل معصوم گفت تشنه لبم
همه جا شرم مال سقا شد
نوه ی مرتضی و فاطمه ...